جدول جو
جدول جو

معنی حرف ربط - جستجوی لغت در جدول جو

حرف ربط
(حَ فِ رَ)
شمس قیس گوید: کلمه ای است که دو جمله را بهم می پیوندد و در اصطلاح صرف عربی آنرا حرف عطف مینامند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم). بنا به تقسیم کلمات در دستور زبان فارسی، یکی از نه قسم کلمه، حروف ربط است و آنها عبارتند از حروف ربط بسیط: که. چه. چون. و. اگر. تا و حروف ربط مرکب: اگرچه. چنانکه. چنانچه. چونکه. همینکه و مانند اینها
لغت نامه دهخدا
حرف ربط
پیوند واژه
تصویری از حرف ربط
تصویر حرف ربط
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ فِ شَ بَهْ)
رجوع به حرف تشبیه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ رَ وی ی)
یکی از حرفهای قافیه. شمس قیس گوید: حرف آخر کلمه قافیت چون از نفس کلمه باشد آنرا روی ّ خوانند، چنانکه: ’زهی بقاء تو دوران چرخ را مفخر’. چون حرف راء در کلمه مفخر اصلی است، روی ّ این شعر راء است. و چنانکه: ’ای نرگس پرخمار تو مست’. چون تاء ’مست’ از اصل کلمه است، روی ّ این شعر تاء است. و این لفظ از ’روا’ گرفته اند، و روا رسنی باشد که بدان بار بر شتر بندند، پس چون بناء جملۀ ابیات اشعار بر این حرف است همچنانست که گوئی جملۀ ابیات بر این حرف بسته میشود، آنرا به رواء شتر مانند کردند و نامی مشتق از آن نهادند. و معلوم شد و دانسته آمد که حرف که در آخر کلمه قافیت از نفس کلمه باشد شاید که آنرا روی ّ بیت سازند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 153)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ رِ)
از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هر الف و واو و یاء که ماقبل روی ّ باشد آنرا ردف خوانند و آن قافیت را مردف خوانند بسکون راء، بشرط آنکه ماقبل واو مضموم باشد و ماقبل یاء مکسور همچنانکه ماقبل الف ابداً مفتوح باشد و ضمه ماقبل واو در لغت پارسی دو گونه بود مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه حور و سور و ملینه چنانکه ضمۀ روز و یوز، و همچنین کسرۀ ماقبل یاء دو گونه باشد مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه کسرۀ نیل و زنجبیل و ملینه چنانکه کسرۀ دیر و پریر و متقدمان شعراء متحرک بضمۀ مشبعه را مرفوع معروف خوانده اند و متحرک بضمۀ ملینه را مرفوع مجهول و همچنین متحرک بکسرۀ مشبعه را مکسور معروف و بکسرۀ ملینه را مکسور مجهول. و هر حرف ساکن غیر حروف مد و لین که ماقبل روی ّ افتد آنرا حرف قید خوانند. و چون ماقبل حرف قید یکی از حروف مد و لین افتد حرف قید را در آن موضع ردف زاید خوانند و ماقبل آنرا ردف اصلی. و چون این مقدمات معلوم شدشعر مردف دو قسم است: مردف به حرف ردف و مردف به کلمه ردیف. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 190)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ رَ)
حرف زجر. حرف منع. در زبان عرب مانند کلا. رجوع به حرف (اصطلاح نحو) و به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ رَخْوْ)
رجوع به حرف شدید شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ بِ طَ / طِ)
حرف اثبات. شمس قیس گوید: و آن کلمه ’است’ باشد که در اواخر کلمات فایدۀ اثبات صفت کند در موصوف، و ربط صفات کند به موصوف، چنانکه فلان کس آمده است و نشسته است. و از اختصاصات لغت پارسی است و سخن در اکثر مواضع بی آن تمام نباشد، و روا باشد که در وصل همزۀ آن حذف کنند و گویند فلان کس عالم ست و فلان کس توانگرست. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 161). ونیز همو گوید: حرف رابطه و جمع نون و دالی است که در آخر صفات فایدۀ ربط صفت به جماعت دهد، چنانکه عالمند و توانگرند و در جمع گویند می آیند و میروند و رفتند و آمدند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 164)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرف ربط مفرد
تصویر حرف ربط مفرد
تک وات پیوند چون: و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرف ربط مرکب
تصویر حرف ربط مرکب
وات آمیزه ای پیوند مانند: چون که
فرهنگ لغت هوشیار